در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمانت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تورا صدا کردم
در تاریکی شبها دلم صدایت کردو تو با طنین صدایم به سویم آمدی
با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
برای چشمهایم با چشمهایت
برای لبهایم با لبهایت
برای تنم با تنت آواز خواندی
من با چشمها و لبهایت انس گرفتم
با تنت انس گرفتم
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره کودکی خویش
به خواب رفتم
و لبخند آن زمانم را بازیافتم
در من
شک لانه کرده بود
دستهای تو
چون چشمه ای به سوی من جاری شد
و من تازه شدم من یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهواره سالهای نخستین به خواب رفتم
دردامانت - که گهواره رویاهایم بود -
و لبخند آن زمان به لبهایم برگشت
با تنت برایم لالا گفتی
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دستهای تو اطمینان بود
بدی تاریکیست
شبها جنایتکارند
ای دل آویز من ای یقین ! من با بدی قهرم
و تو را بسان روزی بزرگ آواز می خوانم
صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند
شب گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه می کنم
از پنجره های دلم
به ستاره هایت نگاه می کنم
چرا که هر ستاره
آفتابیست
من آفتاب را باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشمهای تو سرچشمه دریاست
انسان سرچشمه دریاست
کل بازدید :36998

عاشق عشق عاشقان عاشقم...

